📘 یکی از جوانان می گوید:

با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت جلوم بسته ای از برگه های دانشگاه بود انها را بردشتم و روی میز انداختم و به تخت خوابم رفتم و به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود...
مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم...
روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟

➖به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست...

➖پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ولی این مقوله درست است و من شخصا بارها آن را انجام دادم. وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.

➖اشک از چشمانم سرازیر شد...

یک روز به امر پروردگار از این دنیا می روند ... قبل از این که آنان را از دست دهید به آنان نزدیک شوید... اگر هم رفته اند بر آنان رحمت بفرستید و دعا کنید...


✍️شيخ علي طنطاوي... رحمه الله...
✍️ترجمه: محمد ابراهیم ساعدی


📕وقتی این متن را خواندم ناخواسته گریه کردم، به یکی از دوستانم دادم او هم گریه کرد... و فهمیدم این ماجرا چقدر در قلب و جان نفوذ می کند

📗پدر و مادر چه نعمت گرانبهایی هستند... فرشته هایی که روز به روز (بیشتر) شکسته شدن و چروکیده شدن آنها را ملاحظه می کنیم ، تقریبا ده سال پیش وقتی مادرم نزد یکی از زن های فامیل نشسته بود، احساس کردم که مادرم به نسبت او کمی درهم شکسته...خیلی ناراحت شدم که والدین من هم به سمت پیری می روند
هفته ی پیش به صورت اتفاقی به روستا رفتم (منزل یکی از فامیل های خودم)، همان زنی که مادرم به نسبت او پیریش به چشم می آمد آنجا بود...
برایم عجیب بود، این بار آثاری از شکستن را در او هم مشاهده نمودم... سبحان الله، این دنیای فانی برای همه یکسان عمل می کند و «حدیث بیکران رفتن» و «کوله بار سفر بستن» ، دوست و آشنا و بیگانه و مرفه و فقیر نمی شناسد...

▪️عزیزان گرانبهایی که فقط خدا می داند تا کی با آنها زندگی می کنیم! شاید تا لحظه‌ای؟شاید تا دقایقی دیگر یا تا امروز عصر! شاید تا چند روز دیگه! شاید چند سال دیگه و تنها خداست که آینده را می داند
خدایا ما را ببخش، خیلی وقت ها آنگونه که باید قدر این عزیزان را ندانسته ایم


📘تا سنم بیشتر می شود تا درکم از زندگی بیشتر می شود ، به ارزشمند بودن آنها بیشتر پی می برم

▪️یکی از مواردی که در جامعه خودمان مرا زجر می دهد و بیان آن در کانال خالی از لطف نمی باشد این است که فرزندان گوشی بدست! در حق پدر و مادر خیلی پرخاشگری می کنند
یک گوشی بدست گرفته اند چون می توانند چند نرم افزار را باز کنند، به حدی پرخاشگر شده اند که اگر پدر به آنها بگوید بیا این کار را انجام بده با لحن تندی پاسخ می دهند و حاضر نیستند سر از گوشی بردارند! یا دخترهایی دیده ام که این گونه نسبت به مادر پرخاشگری می کنند

▪️جوانانی را دیده ام که حاضر نیستند پدر کارگرشان به بعضی از مکان هایی که او می رود (مثلا دانشگاه یا مدرسه یا جمع دوستانش) برود! احساس می کنند قیافه ی پدر، پرستیژ آنها را خدشه دار می کند!
در حالی که نمی اندیشند، مایه ی افتخار است همچین پدری توانسته فرزندش را به همچین پله ای برساند...
و...

▪️🌼▪️تمام افرادی که این گونه فکر می کنند و این حرکات را انجام می دهند، روزی خواهند فهمید که نعمت های گرانبهایی بنام #پدر و #مادر، از موبایلشان (تلگرام و اینستاگرام و فیسبوک و ...)، از دوستانشان، از تفریح و گشت و گذار، از ... بسیار بسیار ارزشمند تر بود، ولی آنها ندانستند

👈🏻پس تا بیشتر از این دیر نشده بیایید، بدی هایی که داشته ایم را جبران کنیم ان شاء الله...

🌺و قَضي‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَريماً🌺 23.اسرا

(ای انسان!) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید (و با آنان نیکو رفتار نمائید). هرگاه یکی از آن دو، و یا هر دوی ایشان نزد تو به سنّ پیری برسند، (کمترین اهانتی بدیشان مکن و حتّی سبکترین تعبیر نامؤدّبانه‌ی همچون) اُف به آنان مگو! (و بر سر ایشان فریاد مزن) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو.